جای خالی مادر...............
سلام نی نی جون.مامانی رو ببخش دیر به دیر میام.با اومدنت زندگیمون از یکنواختی دراومده ولی هنوز مامان نتونسته به شرایط جدید عادت کنه.با اونکه اندازه یه گردو هستی فعلا اما همین گردو زندگیم رو زیر و رو کرده. خوشحالم ولی یه استرس همیشه جلوی ذوقم میگیره و به اصطلاح ذوقم رو کور می کنه.جدیدا خیلی عصبی شدم و زود می رنجم و تنها کسی که ازش نمی رنجم باباته. چون خیلی مراقب به رفتارش هست و خیلی هوامو داره. با اون که دورم و برم پر از آشنا و فامیله.احساس می کنم بی کس ترین آدم روی زمین خدام.الانم اینقدر دلم گرفته از دیگرون که نمی تونم سرکار گریه ام رو نگه دارم و اشکام همینجوری داره میاد. می خوام برم سر خاک مامانم خیلی دلم براش تنگ شده نبودش تمام خوشی هام و از بین می بره.کاش بودی مامان تا الان یه چیزی هوس می کردم برام درست می کردی تویی که هر دختر عمه و عروس عمه و...هوس هر چی می کردن براشون درست می کردی می گفتی اینجا غریبن و حامله گناه دارن حالا کجایی ببینی دخترت اگه هوس یه چیزی بکنه باید تو دلش هوسش رو خاموش کنه چون مامان نداره که براش درست کنه دلم می خواد جیغ بزنم از این بی کسی. ما مگه چه گناهی به درگاه خدا کرده بودیم که این جور حسرت به دلمون گذاشت. وقتی میام می بینم مامانای بقیه واسه دختراشون که نی نی دارن چکار می کنن حسودیم میشه که چرا مامان من نیست.نی نی جونم ببخش تورو هم ناراحت می کنم با این اشکام.ولی دلم خیلی پره.از همه بدم می آد.کاش هیچی تو زندگیم نداشتم ولی مامانم و داشتم.دلم تنگه واسه گفتن کلمه مامان.دلم تنگه واسه اینکه یه روز برم خونمون ببینم مامانم تو آشپزخونه داره غذا می پزه.دلم تنگه واسه اون موقع که قربون صدقه می رفت تا کارها رو انجام بدم. دلم تنگه واسه اون موقع که التماس می کرد شام برم اونجا من خر می گفتم نه.دلم می خواد الان بود و می رفتم می چسبیدم بهش می گفتم مامان تو بشین من نوکریت و بکنم دلم میخواد هر روز براش گل بخرم ببرم خونه بهش بدم نه ببرم سر خاکش.مامان جونم با اونکه نیستی ولی دعاهات همیشه تو زندگیمون جریان داره. واسه من ونی نیم دعا کن که به دعات احتیاج دارم.