منتظرم

سلام گوگولی من .دارم می میرم دیروز که رفتم داروخانه بابایی داشت داروهام و می گرفت یکدفعه رفتم گفتم یه بی بی چک هم بذارید. اومد خونه ولی اینقدر که منفی بوده نزدم گفتم بذار فردا صبح. فردا صبح رفتم دستشویی که بیام وضو بگیرم نمازم و بخونم گفتم بذار بی بی رو بزنم زدم دلم نمی اومد نگاه کنم هر چند می دونستم نیستم چون هفته پیش آزمایشم منفی بود.یکدفعه دیدم یه خط پررنگ و یه خط کمرنگ افتاد هی چشمامو مالیدم گفتم شاید خابالو هستم چون هنوز میریضی و درد تو تنم بود دیدم خط T داره پررنگ تر میشه زدم زیر گریه دستام می لرزید اشکام همینجوری می اومد رفتم بالای سره خاله فاطمه بیدارش کردم گفتم مثبته اونم کلی ذوقید اومدم دوباره دستشویی دیدم به به چه خط پررنگی بردا...

وای چقدر دلم گرفت دیشب بی بی چک زدم قبل از اینکه برم نگاش کنم اینقدر دعا کردم که تا دم دستشویی دلشوره داشت می کشتم نذرت کردم ولی یه ضد حال بود منفییییییییییییییییییییییییییییییییی خدا چرا ؟ بازم حکمت؟ من دارم دق می کنم.گفتم فردا صبح ناشتا هم یکی می زنم شاید اون مثبت باشه چون میگن ناشتا جوابش مطمئن تره.اونم بازم منفی بود  اینقدر حالم بد شد که دیگه دلم نمی خواست برم سرکار.بازم خودمن و جمع و جور کردم اومدم سرکار .الان هم با خاله طیبه کلی صحبت کردیم و از جابجا شدن خونمون نظر خواستم اونم گفت بهتره جابجا بشی چون کرایه خونت خیلی بالاست. مامان خدا بیامرزم همیشه می گفت برید شاه عبدالعظیم دعا کنید چون سیدالکریم کسی رو ب...

سلام نی نی نیومدم.من یه مامان منتظرم که از خدا تو رو خواسته چه پسر په دختر فقط نی نی من باشه. هر روز می خوام خاطراتم رو برات بنویسم تا خودت بیای و از تو بنویسم. من یکم با مامانای دیگه فرق دارم چون من یه مامان فرضی هستم(همون توهم خودمون)از خدا و ائمه خواستمت چرا جوابم هنوز ندادن میزارم پای حکمت خدا. اینقدر منتظر اون روزم که حامله باشم که بعضی وقتا فکر می کنم نی نی دارم و میرم آزمایش می بینم باز زدم تو فاز توهم.این روزا حالم زیاد خوب نیست دلتنگم. دلتنگ یه بچه که با اومدنش زندگیم رو از سکوت درآره. حالا میخوام از موقعیت خودم و بابات بگم که بدونی قبل از  تو ما چیکار می کردیم. من همون مامانت حسابدارم و دانشجوی ترم آخر کاردانی و تو...

سلام نی نی دارم می ترکم از غصه. اسم عنوان هم از نی نی سایت برداشتم چون خیلی به حرف دلم میخوره. دیروز با اینکه بی بی چکها همه منفی بود بازم رفتم آزمایش دادم گفت ساعت 6 آماده میشه و باید برم حضوری بگیرم و مامانیت چون می خواست بره خونه مجبور بود فردا جواب رو بگیره ولی خانمی که پذیرش می کنه با من دوست بود(اینقدر رفتم که دیگه کاملا منو میشناسه و میدونه چقدر بی تابم) و به من گفت زنگ بزن تلفنی بهت بگم با اونکه اجازه ندارم ولی به خاطر تو بهت میگم و کلی برای مامانی دعا کرد که مثبت باشه.امدم خونه و نماز ظهرم رو خوندم و با بابایی کلی صلوات دادیم و دعا خوندیم که مثبت باشه(بابایی برات 1000صلوات فرستاد)ساعت 10دقیقه به شش زنگ زدم با اونکه...