آغازش منم پایانش تو باش

سلام نی نی نیومدم.من یه مامان منتظرم که از خدا تو رو خواسته چه پسر په دختر فقط نی نی من باشه. هر روز می خوام خاطراتم رو برات بنویسم تا خودت بیای و از تو بنویسم. من یکم با مامانای دیگه فرق دارم چون من یه مامان فرضی هستم(همون توهم خودمون)از خدا و ائمه خواستمت چرا جوابم هنوز ندادن میزارم پای حکمت خدا. اینقدر منتظر اون روزم که حامله باشم که بعضی وقتا فکر می کنم نی نی دارم و میرم آزمایش می بینم باز زدم تو فاز توهم.این روزا حالم زیاد خوب نیست دلتنگم. دلتنگ یه بچه که با اومدنش زندگیم رو از سکوت درآره. حالا میخوام از موقعیت خودم و بابات بگم که بدونی قبل از  تو ما چیکار می کردیم.

من همون مامانت حسابدارم و دانشجوی ترم آخر کاردانی و تو یه شرکت خصوصی کار می کنم که احتمالا بعد از سال ٩٠ دیگه سر کار نرم بشینم منتظر تو.

بابا جونت آتش نشانه و درس میخونه (تربیت بدنی)چون عاشق ورزشه و عشق مربیگری.

ما به این نتیجه رسیدیم که کار کردن من فعلا بسه تا بعد از به دنیا اومدن تو و ٢-٣ سالگیت که اون موقع من هم کارشناسیم رو گرفته باشم.

فعلا بسه چون سر کارم تا فردا که بیام و باز هم برات بگم.راستی یه حال عجیبی هستم می خوام امروز بی بی چک بزنم شاید خدا دلش برام سوخته.