آیلین آیلین ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

منتظرم

خوابم یا بیدار

1390/12/15 11:59
نویسنده : مامان منتظر
1,616 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.niniweblog.comامروز من یه آدم دیگه هستم با این همه دلتنگی یه دفعه خدا یه خبر خوش برات میاره تازه می فهمی یکی هنوز به یادته و دوست داره تو خوشحال باشی. خداجونم ممنونم ازت بابت تمام داده هات.دیروز رفتم سونو. اول که گفت رحمت دو شاخه.این برام برابره با استراحت و خونه نشینی.بعد گفت یه جنین تو شاخ راسته که ٦ هفتشه و قلب داره و قلب نازنینش داره می زنه مامان قربون اون تپش قلبت.بازم چرخوند و یه دفعه چیزی گفت که مامان می خواست جیغ بزنه دکتر گفت یه جنین تو سمت چپه که ٥هفته و ٦روزشه و قلب داره و قلب اونم داره می زنه.وای مامان گیج شده بود و هی میپرسید که یعنی چی؟اون دکترم که انگار جونش داره در میاد هی می گفت نمی دونم.پرسیدم دوقلو؟گفت شاید. با این حرفاش مامانی رو حساب ترسوند مامانی از طرفی داشت پر در می اورد از طرفی می ترسیدم مشکل باشه. سریع اومدم بیرون و زنگ زدم به مطب دکتر و با اون که وقت نداشت گفتم فوری و قرار شد تا نیم ساعت بعد اونجا باشم.وقتی رفتم پیش خانم دکتر اول متوجه نشد با اون که مشخصات ٢ جنین رو نوشته بود بعد من گفتم دوقلو هستن؟خانم دکتر که یکدفعه دقت کرد دید بلهععععععععععععععع.

niniweblog.com

من این بنده ناشکر خدا صاحب دو نی نی هستم.خدا شکرت شکرت شکرت شکرت.وقتی می اومدم خونه نمی دونم چرا تو مترو حالم بد شد خانما کمک کردن گذاشتنم رو صندلی و بهم آبمیوه دادن.حالم کمی بهتر شد بابایی اومد دنبالم و از نی نی پرسید منم بهش گفتم قلبش می زد ولی حرفی از دوقلویی نزدم.رفتیم تو خونه بابایی می خواست شناسنامه آقاجون رو ببره به دوست آقاجون که براش کربلا ثبت نام کنه.بابایی شام هم مرغ گذاشته بود بعد گفتم برای من زیاد گذاشتی دیگه گفت آره چطور. گفتم آخه من باید جای ٣ نفر بخورم بابایی که گیج شده بود من و نگاه کرد و با مسخره گفت بچمون دوقلو هست.گفتم آره بابایی که فکر می کرد شوخی می کنم گفت بامزه.گفتم به خدا.سریع اومد نزدیکم گفت بگو به خدا منم قسم خوردم بابایی هنگ کرده بودniniweblog.comمدام منو قسم میداد.آخر هم منو بغل کردهniniweblog.comو کلی ذوقید و از طرفی از خنده روده بر شده بود منم بدتر از بابایی.بابایی هم رفت شناسنامه رو بده.وقتی برگشت دیدم کلی کاکائو و شکلات برام خریده و گفت اینا رو بذار تو کیفت اگه یه وقت فشارت افتاد ازش بخور.شام آماده بود واسه همین چون من اصلا گرسنه نبودم رفتیم زیارت شاه عبدالعظیم و کلی اونجا تشکر کردم از سیدالکریم.بابایی گفت بیا شیرینی بخریم پخش کنیم ولی من دیدم خیلی خلوته گفتم بذار یه روز بعد.نذرهامو که داشتم ادا کردم.اومدیم خونه و بابایی همش می گفت تو الان سه نفری باید کلی به خودت برسی. مدام ازم پذیرایی می کردونذاشت مامانی دست به هیچی بزنه. آخر شب هم معلوم شد بابایی از ذوق زیاد به جای کارت ملی آقاجون شناسنامه آقاجون رو با کارت ملی مادری با هم برده  و آقاجون زنگ زد گفت علی حالت خوبه.کلی به بابایی خندیدم.قرار شد به کسی نگیم لی من به خاله گفتم و فعلا هم قرار نیست کسی خبردار بشه. خدا جونم دوست دارم و ازت ممنونم بابت تمام نعمت هایی که به ما دادی و این دو تا فسقلی.شکرت

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مریم
15 اسفند 90 12:36
سلام عزیزم مبارک باشه ان شالله بچه های خوشکل و سالمی داشته باشین
سمیه مامان ارمیا
15 اسفند 90 13:18
عزیزم بهت تبریک می گم ایشالاه که 9 ماه دیگه به سلامتی و شادی بچه های نازت رو به دنیا بیاری.
نسترن
15 اسفند 90 14:42
خدایا شکرت خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم اینم اولین بوس از طرف من واسه نی نی1 ونی نی2 بزن دست قشنگ رو واسه نی نی های خوشگل و ملوسم خیلی عزیز دلم مواظب خودت باش سعی کن من از حال خودت باخبرکنی دوستت دارم دوست جونم نمیدونم چرا فکر کردم اسمت مریم خوب حالا پس بهم میگی اسم کوچیکت چیه خوب فضولم دیگه
مائده
15 اسفند 90 15:09
واااااااي خداي من مباركه من عاشق دوقلويم برام دعا كن.مواظب خودتم باش و هم اون ني ني هاي توي دللللللللت
مامان محمدرضا
15 اسفند 90 16:17
خیلی خوشحالم . خیلی خیلی خیلی مبارکه
نرگسی
15 اسفند 90 23:39
مبارکه عزیزم انشاالله به سلامتی .. کلی خوشحال شدم .. مراقب خودت باش ..
مائده
9 خرداد 91 15:21
چرا يه چند وقتيه نيستيييييي؟كجاييييييي؟خوبيييييييي؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به منتظرم می باشد